ایران باستان

ابر قدرت تمدن و فرهنگ و علم و الهیات و ...

ایران باستان

ابر قدرت تمدن و فرهنگ و علم و الهیات و ...

ناگفته‌هایی از زبان فارسی...!!!

ü آیا می‌دانستید برخی‌ها واژه‌های زیر را که همگی فرانسوی هستند فارسی می‌دانند؟

آسانسور، آلیاژ، آمپول، املت، باسن، بتون، بلیت، بیسکویت، پاکت، پالتو، پریز، پلاک، پماد، پوتین، پودر، پوره، پونز، پیک نیک، تابلو، تراس، تراخم، نمبر، تیراژ، تور، تیپ، خاویار، دکتر، دلیجان، دوجین، دوش، دبپلم، دیکته، رژ، رژیم، رفوزه، رگل، رله، روبان، زیگزاگ، ژن، ساردین، سالاد، سانسور، سرامیک، سرنگ، سرویس، سری، سزارین، سوس، سلول، سمینار، سودا، سوسیس، سیلو، سن، سنا، سندیکا، سیفون، سیمان، شانس، شوسه، شوفاژ، شیک، شیمی، صابون، فامیل، فر، فلاسک،...


فلش، فیله، فیبر، فیش، فیلسوف، فیوز، کائوچو، کابل، کادر، کادو، کارت، کارتن، کافه، کامیون، کاموا، کپسول، کت، کتلت، کراوات، کرست، کلاس، کلوب، کلیشه، کمپ، کمپرس، کمپوت، کمد، کمیته، کنتور، کنسرو، کنسول، کنکور، کنگره، کودتا، کوپن، کوپه، کوسن، گاراژ، گارد، گاز، گارسون، گریس، گیشه، گیومه، لاستیک، لامپ، لیسانس، لیست، لیموناد، مات، مارش، ماساژ، ماسک، مبل، مغازه، موکت، مامان، ماتیک، ماشین، مانتو، مایو، مبل، متر، مدال، مرسی، موزائیک، موزه، مین، مینیاتور، نفت، نمره، واریس، وازلین، وافور، واگن، ویترین، ویرگول، هاشور، هال، هالتر، هورا و بسیاری از واژه‌های دیگر.

ü آیا می‌دانستید که بسیاری از واژه‌های عربی در زبان فارسی در واقع عربی نیستند و اعراب آن‌ها را به معنایی که خود می‌دانند در نمی‌یابند؟ این واژه‌ها را ساختگی (جعلی) می‌نامند و بیشترشان ساختة ترکان عثمانی است. از آن زمره‌اند:

ابتدایی (عرب می‌گوید: بدائی)، انقلاب (عرب می‌گوید: ثوره)، تجاوز (اعتداء)، تولید (انتاج)، تمدن (مدنیه)، جامعه (مجتمع)، جمعیت (سکان)، خجالت (حیا)، دخالت (مداخله)، مثبت (وضعی)، مسری (ساری)، مصرف (استهلاک)، مذاکره (مفاوضه)، ملت (شَعَب)، ملی (قومی)، ملیت (الجنسیه) و بسیاری از واژه‌های دیگر.

ü بسیاری از واژه‌های عربی در زبان فارسی را نیز اعراب در زبان خود به معنی دیگری می‌فهمند، از آن زمره‌اند:

رقیب (عرب می‌فهمد: نگهبان)، شمایل (عرب می‌فهمد: طبع‌ها)، غرور (فریفتن)، لحیم (پرگوشت)، نفر (مردم)، وجه (چهره) و بسیاری از واژه‌های دیگر.

ü آیا می‌دانستید که ما بسیاری از واژه‌های فارسی‌مان را به عربی و یا به فرنگی واگویی (تلفظ) می‌کنیم؟ این واژه‌های فارسی را یا اعراب از ما گرفته و عربی (معرب) کرده‌اند و دوباره به ما پس داده‌اند و یا از زبان‌های فرنگی، که این واژها را به طریقی از خود ما گرفته‌اند، دوباره به ما داده‌اند و از آن زمره‌اند:

از عربی:

فارسی (که پارسی بوده است)، خندق (که کندک بوده است)، دهقان (دهگان)، سُماق (سماک)، صندل (چندل)، فیل (پیل)، شطرنج (شتررنگ)، غربال (گربال)، یاقوت (یاکند)، طاس (تاس)، طراز (تراز)، نارنجی (نارنگی)، سفید (سپید)، قلعه (کلات)، خنجر (خون گر)، صلیب (چلیپا) و بسیاری از واژه‌های دیگر.

از روسی:

استکان: این واژه در اصل همان «دوستگانی» فارسی است که در فارسی قدیم به معنای جام شراب بزرگ و یا نوشیدن شراب از یک جام به افتخار دوست بوده است که از سدة ١۶ میلادی از راه زبان‌ ترکی وارد زبان روسی شده و به شکل استکان درآمده است و اکنون در واژه‌نامه‌های فارسی آن را وام‌واژه‌ای روسی می‌دانند.

سارافون: این واژه در اصل «سراپا» ی فارسی بوده است که از راه زبان ترکی وارد زبان روسی شده و واگویی آن عوض شده است. اکنون سارافون به نوعی جامة ملی زنانة روسی گفته می‌شود که بلند و بدون آستین است.

پیژامه: همان « پای‌جامه» فارسی است که اکنون در زبان‌های انگلیسی، آلمانی، فرانسوی و روسی pyjama نوشته شده و به کار می‌رود و آن‌ها مدعی وام دادن آن به ما هستند.

واژه‌های فراوانی در زبان‌های عربی، ترکی، روسی، انگلیسی، فرانسوی و آلمانی نیز فارسی است و بسیاری از فارسی زبانان آن را نمی‌دانند. از آن جمله‌اند:

کیوسک که از کوشک فارسی به معنی ساختمان بلند گرفته شده است و در تقریباً همة زبان‌های اروپایی هست.

شغال که در روسی shakal، در فرانسوی chakal، در انگلیسی jackal و در آلمانیSchakal نوشته می‌شود.

کاروان که در روسی karavan، در فرانسوی caravane، در انگلیسی caravan و در آلمانی Karawane نوشته می‌شود.

کاروانسرا که در روسی karvansarai، در فرانسوی caravanserail، در انگلیسی caravanserai و در آلمانیkarawanserei نوشته می‌شود.

پردیس به معنی بهشت که در فرانسوی paradis، در انگلیسی paradise و در آلمانی Paradies نوشته می‌شود.

مشک که در فرانسوی musc، در انگلیسی musk و در آلمانی Moschus نوشته می‌شود.

شربت که در فرانسوی sorbet، در انگلیسی sherbet و در آلمانی Sorbet نوشته می‌شود.

بخشش که در انگلیسی baksheesh و در آلمانی Bakschisch نوشته می‌شود و در این زبان‌ها معنی رشوه هم می‌دهد.

لشکر که در فرانسوی و انگلیسی lascar نوشته می‌شود و در این زبان‌ها به معنی ملوان هندی نیز هست.

خاکی به معنی رنگ خاکی که در زبان‌های انگلیسی و آلمانی khaki نوشته می‌شود.

کیمیا به معنی علم شیمی که در فرانسوی، در انگلیسی و در آلمانی نوشته می‌شود.

ستاره که در فرانسوی astre در انگلیسی star و در آلمانی Stern نوشته می‌شود. Esther نیز که نام زن در این کشورهاست به همان معنی ستاره است.

برخی دیگر از نام‌های زنان در این کشور‌ها نیز فارسی است، مانند:

Roxane که از واژة فارسی رخشان به معنی درخشنده است و در فارسی نیز به همین معنی برای نام زنان روشنک وجود دارد.

Jasmine که از واژة فارسی یاسمن و نام گلی است.

Lila که از واژة فارسی لِیلاک به معنی یاس بنفش رنگ است.

Ava که از واژة فارسی آوا به معنی صدا یا آب است. مانند آوا گاردنر.

واژه‌های فارسی موجود در زبان‌های عربی، ترکی و روسی را به دلیل فراوانی جداگانه خواهیم آورد.

ü    آیا می‌دانستید که این عادت امروز ایرانیان که در جملات نهی‌کنندة خود «ن» نفی را به جای «م» نهی به کار می‌برند از دیدگاه دستور زبان فارسی نادرست است؟

امروز ایرانیان هنگامی که می‌خواهند کسی را از کاری نهی کنند، به جای آن که مثلا بگویند: مکن! یا مگو! (یعنی به جای کاربرد م نهی) به نادرستی می‌گویند: نکن! یا نگو! (یعنی ن نفی را به جای م نهی به کار می‌برند).

در فارسی، درست آن است که برای نهی کردن از چیزی، از م نهی استفاده شود، یعنی مثلاً باید گفت: مترس!، میازار!، مده!، مبادا! (نه نترس!، نیازار!، نده!، نبادا!) و تنها برای نفی کردن (یعنی منفی کردن فعلی) ن نفی به کار رود، مانند: من گفتة او را باور نمی‌کنم، چند روزی است که رامین را ندیده‌ام. او در این باره چیزی نگفت.

ü آیا می‌دانستید که اصل و نسب برخی از واژه‌ها و عبارات مصطلح در زبان فارسی در واژ‌ه‌ها عبارتی از یک زبان بیگانه قرار دارد و شکل دگرگون شدة آن وارد زبان عامة ما شده است؟ به نمونه‌های زیر توجه کنید:

هشلهف: مردم برای بیان این نظر که واگفت (تلفظ) برخی از واژه‌ها یا عبارات از یک زبان بیگانه تا چه اندازه می‌تواند نازیبا و نچسب باشد، جملة انگلیسی I shall have (به معنی من خواهم داشت) را به مسخره هشلهف خوانده‌اند تا بگویند ببینید واگویی این عبارت چقدر نامطبوع است! و اکنون دیگر این واژة مسخره آمیز را برای هر واژة عبارت نچسب و نامفهوم دیگر نیز (چه فارسی و چه بیگانه) به کار می‌برند.

چُسان فُسان: از واژة روسی Cossani Fossani به معنی آرایش شده و شیک پوشیده گرفته شده است.

زِ پرتی: واژة روسی Zeperti به معنی زتدانی است و استفاده از آن یادگار زمان قزاق‌های روسی در ایران است در آن دوران هرگاه سربازی به زندان می‌افتاد دیگران می‌گفتند یارو زپرتی شد و این واژه کم کم این معنی را به خود گرفت که کار و بار کسی خراب شده و اوضاعش دیگر به هم ریخته است.

شِر و وِر: از واژة فرانسوی Charivari به معنی همهمه، هیاهو و سرو صدا گرفته شده است.

فاستونی: پارچه ای است که نخستین بار در شهر باستون Boston در امریکا بافته شده است و بوستونی می‌گفته‌اند.

 

بسیاری واژگان در درازای پیشینه پارسی شدنشان معنی دیگری گرفته اند

 

میل پیوست چند گاهیست روند چرخش اینترنتی فزآینده ای گرفته است. در مورد واژه نخست تردید بیشتری دارم زیرا که آنها یارای ادا کردن واژه پارس را نیز ندارند و فارس را به کار می گیرند که ما نیز به نادرستی به جای پارس آنرا به کار می گیریم که به باورم تلنگور خوبیست که از این پس واژه درست را به کار بگیریم.

 

در مورد واژه دوم دوستان می توانند به نشانی تارنمای فرهنگ دهخدا سری بزنند:

 

http://www.loghatnaameh.com/

 

چنین چیزی در این فرهنگ نامه آمده است، اما بسیاری واژگان در درازای پیشینه پارسی شدنشان معنی دیگری گرفته اند، شاید روشنترین واژه از این دست واژه مزخرف باشد که در اصل به معنی آراسته است اما کاربری پارسی آن برابر "چرت و پرت" یا "پرت و پلا"ست و واژگان زیر نیز از این دسته اند:

 

ابتدایی (عرب می گوید: بدائی)، انقلاب (عرب می گوید: ثوره)، تجاوز (اعتداء)، تولید (انتاج)، تمدن (مدنیه)، جامعه (مجتمع)، جمعیت (سکان)، خجالت (حیا)، دخالت (مداخله)، مثبت (وضعی)، مسری (ساری)، مصرف (استهلاک)، مذاکره ( مفاوضه)، ملت (شَعَب)، ملی (قومی)، ملیت (الجنسیه) و بسیاری از  واژه های دیگر (برداشت از میل های پیشین شناسه ای با نام "بچه محل").

 

اما باز به هر روی، به باورم پیشنهاد واژگان پارسی جایگزین بسیار نیک و پسندیده است. دانستن دیدگاه دوستانی که آگاهی بیشتری در واژه شناسی دارند،  سبب ساز سپاسگزاریست.

 

پیروز و پاینده ایران یکپارچه

 

امید بختیاری

 

 


 
 

 


 



پارسی سخن بگوییم

جداسازی واژه های بیگانه از زبان ملی ایرانیان

بیگانه

پارسی

بیگانه

پارسی

وحشی

دد

وصیت , نصیحت

 اندرز

بالاخره

در نهایت , سرانجام

عاصی

اپارون, گنهکار

علمدار

درفشدار

نیشابور

اپرشتر , ابرشهر

تاخیر

درنگ , دیرپای

متصدی , مامور

اپرمان

سلام

درود

بلندی , عظمت , جلال

اپروند , ورجاوند

خلیج فارس

دریای پارس

جاسوس

اپیشه

دریای خزر

کاسپین , آبسکون , مازندران

دشمن شیطان

ادیوه

دریای عمان

دریای مک کران , مکران

فیروز آباد فارس

ارتخشر خوره , اردشیرخوره

دریای عمان

دریای اریتره

مطلوب

ارتشت

مشکل

دشوار

نظامی , مبارز

ارتشتار

مغشوش , مضطرب

دگرگون

عزیز , شریف

ارجهوت , ارجمند

نیت خالص

دل سپید

ساعد

ارش

شجاع

دلاور

شط العرب ( نامی جعلی )

اروند رود

زشت , قبیح

دوش

اغفال , اتهام

ارنگ

ملاقات

دیدار

از صمیم قلب

ازدل راستی

عطا کننده

راد , بخشنده

اصطبل

اسپستان

حقیقی , واقعی

راستین

قیم

استور

طریق

راه

حق

اشا , رساتی

مشاور

رایزن

تعالی

افراز

مشاور

رایزنی

دریغ و حسرت

افسوس

قیام

رستاخیز

 معیوب

اک

خلاص شدن

رستن

الان

اکنون

حسادت

رشک

مرداد

امرداد

عملکرد

رفتار

عمومی

امرکان

خلاص شدن

رهایی یافتن

شریک

انباز

ولی , هادی , امام

رهنما

حزب

انجمن

جاری

روان

داخل

اندرون

عالم

روزگار

صغیر

اندک , کوچک

ایام

روزها

غصه دار

اندوهگین , انداکن

صریح , واضح

روشناک

غم انگیز

اندوهناک

حاصل کردن

رویاندن

متفکر

اندیشمند

هوس

ریژ

تفکر

اندیشه

طناب

ریسمان

تصور کردن

انگاشتن

تولد

زادروز

عسل

انگبین

ولادت

زایش , زادروز

قصد , هدف

انگیزه

ذیل

زیر

غیر و ضد ایرانی

انیران

حیات

زیستن , زندگانی

ابلیس , شیطان

اهریمن

عمیق

ژرف

الله

اهورا

بعد

سپس

دارای نیروی خارق العاده

اوجومند

مقدس

سپنتا

مقام وعظمت

اورنگ

موقت , عاریت

سپنج

ودیعه

اوستان

عرش

سپهر

رود جیحون

اوشان

کامل و تمام

سپوریک

نخست

اول

نجم , نجوم

ستاره , اختر

اللهی آمین

ایدون باد

قابل تقدیر

ستایش

الله

ایزد , یزدان

بزرگ , عظیم

سترگ

مقاومت

ایستادگی

اجحاف

ستم

قائم بالذات

ایستاده به خود

صد ستون تخت جمشید

ستیستون - پارسه

استعداد

آتاویه

متعصب

ستیهنده

آذربایجان ( معرب شده )

آتورپاتکان آتروپاتان

حرف , نطق

سخن

صاعقه

آذرخش , ویر

مستقیما

سراسر

مهیا , حاضر , تزئین

آراستن

مفتخر

سرافراز

ساکن

آرامیده

به آخر رسیدن

سرآمدن

راهنما , راهبر

آریاز

منبع , ماخذ

سرچشمه , بن مایه

متاثر کردن

آزردن

محافظ , مدافع

سردار

حرمت , احترام

آزرم

ملک

سرزمین

امتحان , تست

آزمایش , اوزماییشن

آقا

سرور

راحت

آسان

مقامات

سروران

مطمئن

آسوده , ابیم

صدای وجدان

سروش

صدمه

آسیب

لایق

سزاوار , شایسته

غضبناک

آشفته , پریشان

حساس

سنهیشن

واضح , ظاهر

آشکار

منفعت

سود

استعلام

آفراس , آگاهی

منجی , هادی

سوشیانت

تشکر , لطف

آفرین , سپاس

قسم

سوگند

مطلع , مستحضر

آگاه

مرحوم

شادروان

ذیحساب

آمارگر

امر به شادی

شادزی

تعلیم دادن

آموختن

خوشحال

شادمان , خرم

معلم

آموزگار

لایق

شایسته

قصد , عزم

آهنگ

صبر , تحمل

شکیبایی

عیب دار

آهوکناک , آلوده

تعجب

شگفتی

احتراما

با بزرگ داشت

محاسبه

شمارش

موضوع

باره

شهر سلوکیه در کنار دجله

شهر به اردشیر

استیضاح

بازپرسی

تخت جمشید

شهر پارسه

ممنوع کردن

بازداشتن

امیر , سلطان

شهریار , شاهنشه

نتیجه

بازده

نور

شید

مرجوع

بازگشت

عظمت

فر , شکوه , مهی

ارتقاء

بالا بردن , افزایش

بالا

فراز

صبح

بامک , بامدادان

پروسه

فرآیند

واجب , حتما

بایست

تصویر , عکس

فرتور

آرشیو

بایگانی

آخر , نهایت

فرجام

خداحافظ

بدرود

عاقل

فرزانک , دانا

استنتاج

بدست آوردن

ارسال , ارجاع

فرستادن

بی نقصان

بدون کسر , افریوت

ارسال کردن

فرستادن

حسب الامر

بر اساس

مبدا , اصل

فرکان

معادل

برابر

دستور

فرمان

اولویت

برتری

غافل

فرناس

متشخص

برجسته

عنوان

فرنام

صفحه

برگ , رویه

صفات

فروزگان

پروژه

برنامه

لیست

فهرست

کبیر

بزرگ , مهتر

موثر

کارا

منعقد

بسته شده

اثر

کارایی

کثرت

بسیاری

متخصص

کارآزموده

بیشابور در پارس

بشاهپور , وه شاهپور

نقصان

کاستی

اعلیحضرت

بغ

قصد , غرض

کام

بغداد

بغدات

مستقل

کامکار

استعمال

بکاربردن , گماشتن

تخفیف

کاهش

پاراگراف

بند

نزول

کاهش

اصیل

بنیادین , ریشه ای

ثواب

کرفه

صاحب شدن

به دست آوردن

خائن

کژ پیمان

واقعا , حقیقتا

به راستی

انحراف

کژی

معتبر

به نام

احمق

کم خرد , نادان

انشاءالله

به یاری خداوند

اجمال

کوتاه

قیمت , فی

بها

مذهب , دین

کیش

استفاده

بهره بردن , سود جستن

احتمال

گاس

محروم

بی بهره

ملعون

گجستک

غریب

بیگانه

محترم

گرامی

یقینا

بیگمان

تهیه کننده

گرد آورنده

عده نامه

پاتخشر

مدیر

گرداننده

محافظ , حمایت کننده

پاتن

مسلم

گردن نهادن

جزا

پاداش

تعبیر

گزارش

فارس

پارس

 

مفسر

گزارنده

زاهد , باتقوا

پارسا , اشو

مختصر

گزیده

لقب

پاژ نام

انتخاب

گزینش

جواب

پاسخ

مذاکره

گفتگو

خلوص

پاک , بی آلایش

حدس , ظن

گمان

مطهر

پاک , پاکیه , پاکیزک

وزیر

گنجور

تصفیه

پالایش

ذخیره , خزانه

گنجینه

خلاصه

پالیده

صفت

گواش

طاقت , تحمل

پایاب

گوسفند

گوسپند

آخر

پایان

خاطر نشان کردن

گوش رس کردن

مستحکم

پایدار

منهدم

گوکان

ثابت , راسخ

پایدار , جاودان

منصوب کردن

گوماشتن , گماشتن

اساس

پایه

مختلف

گوناگون

توبه

پتت

نظیر , مثل

ماناک

دفاع

پدافند

میراث

ماندک

مقبول

پذیرفته

انسان مذکر

مرت , مرد

عبادت

پرستش

اموات

مردگان , مورتان

سئوال

پرسش

آدم

مردم , مرتوم

بلوغ

پزاوش

انسانیت

مردمی

تحقیق

پژوهش

  حاکم , خلیفه

مرزپان , مرزدار

ذلیل

پست , خوار

مرزنجوش

مرزنگوش

تحسین برانگیز , مقبول

پسندیده

تعمیر

مرمت

خجالت زده

پفشار

الله پرست

مزدیسنا

عرض

پهنا

مسجد

مزگت

عریض , وسیع

پهناور

نهر المسرقان اهواز

مسرکان

معذرت , عذر

پوزش

همانند

مشابه

فصل

پوشینه

اعلامیه

منشور

ظاهر شدن

پیدا کردن , پیتا کردن

        خصلت , عقیده , قصد , نیت

منیشن , منش

فاتح

پیروز

بزرگان

مهان

موید باشید

پیروز باشید

      مجبت , عطوفت

مهر

عقب تر

پیش تر

دارایی

موجودی

تقدیم

پیشکش

        انصاف گری , عدالت

میانجیگری , میانچکیه

گذشته

پیشینه

عدس

میچوک , میشوک

مجسمه , تمثال

پیکر , پتکر

تعرفه

میزان

عهد

پیمان

بی عرضه

نا توان , اناتوک

ضمیمه

پیوست

کفران

نا سپاسی

اتصال

پیوسته

  منقرض شدن

نابود شدن

متصل

پیوند , پیوستک

مجبور

ناچار

مغول

تاتار

خود رای

نافرمان , خودسر,اپاچسر

حمله برندگان , اعراب

تازیکان

      نعلین , کفش شیخان

نالین

ضایع کردن

تباه کردن

اسم

نام

عرش

تخت گاه

معروف

نامدار , نیکنام , نامور

سطح

تراز

       دفتر , کتاب , رساله

نامک

خوف

ترس

عدم ادارک

نایابندگی

همت

تلاش

نزاع , دعوا

نبرد , جنگ

قوی هیکل

تهمتن

اولین

نخستین

دقت

تیزبینی

ماوراالطبیعه

نروک , نیروی بزرگ

مدائن

تیسپون , تیسفون

کتاب

نسک

بحث

جستار

ولایات

نسنگ

تعقیب کردن

جستن , یافتن

آرم

نشان

عالم

جهان , گیتی

آدرس

نشانی

موعظه

چاشش

بازرسی

نظارت

ارتفاع

چکات

جان گویا

نفس ناطقه

قصیده

چکامه

موارد

نکته ها

معنی

چم

نظر , عقیده

نگرش

حلقه

چنبره

شاخص

نمودار

کمیت

چندی

گذاشتن

نهادن

کیفیت

چونی

خفا , مخفی

نهان

دریاچه ارومیه

چیچست

پایان

نهایت

علت , تعبیر , معنی

چم

شراب

نوشاک , می

پل صراط

چینوت پل

مکتوب

نوشته شده

غضب

خشم

جد , اجداد

نیاکان , نیا

عصبانی

خشمگین

غلاف

نیام

راحتی , نشاط

خشنوتره , شادی , رامش

احسان کردن

نیکی کردن

مطالعه

خواندن

عادت , قاعده

نیهاتک

شفاعت

خواهش گری

مساوی , معادل

هاوند

مستدعی

خواهشمند

هم عقیده

همداستان

مغرور , متکبر

خودپسند , اپرتن

معطل کردن

هیشتن

مستبد

خودکامه

بر عکس

واژگونه

راضی

خورسند

لغت

واژه

وظیفه

خویشکاری

قاعدگی زنانه

ورتیکه

قاضیان

داتکان

مقدس الهی

ورجاوند , انوشه

قضایی

دادرسی

رقص

وشت

اموال

داراک

تعلیم دادن

ویچیستن

مشروح , مطبوع

دارمک

منظم کردن , به نظم در آوردن

ویراست , ویرایش

قصه

داستان

خصوص

ویژه

علم

دانش

هجوم , حمله

یورش

قاضی

داور

 

به شادی و رامش روح بزرگان سرزمین ایران فرجام گرفت 

ارشام پارسی

 بن مایه این پژوهش :

شاپورگان , نسک های پارسیک یا پهلوی خوتای نامک , ویس و رامین اثر جاودانه دوره شاهنشاهی اشکانیان , پند نامک وزرک مهر , پند نامک زرتشت , اندرز پوریوتکیشان , اندرز اوشنردداناک , اندرز آذرپات مهر اسپندان , اندرز پیشینیکان , اندرز خسروکواتان , نوشیروان , اردای ویرافنامه , شایست نه شایست , ماتیکان یوشت فریان , ماتیکان ماه فروردین روز خوردات , جاماسپ نامک وچرکت دینیک , مینوک خرت , نیرنگستان , هرپتستان , پتت ایرانیک , پتت آذرپاد مهراسپندان , پهلوی روایات , زند وهمن یشت , مرزبان نامه , کارنامه اردشیر بابکان پاپکان , اندرز انوشه روان آذرباد مارسپندان

 

جستارهای وابسته :

واژه نامه زبان پارسی

زبان فردوسى و زبان ما

قدمت زبان پارسی باستان

زبان فارسی در تاجیکستان

آموزش زبان کردی ( مقدماتی )

واژه های پارسی در انگلیسی

مشکلات زبان در تاجیکستان

گذری بر تاریخچه خط در ایران

گویشها و زبانهای کنونی ایران

جایگاه زبان پارسی در ازبکستان

زبانهای کهن و میانه ایران زمین

سخنی چند پیرامون زبانهای ایران

توانایی زبان پارسی دربرابر عربی

گذری بر زبان پارسی - فارسی دری

سلجوقیان و گسترش زبان فارسی

زبان پارسی در چشم‌انداز تاریخی

بهره جویی از واژه های پارسی سره

فرهنگ ایران و زبان فارسی در قزاقستان